آموزش کنترل مداری در مقابل الکترواستاتیک همیشه چالش برانگیز بوده است، حداقل برای من. در واقع، مرزها گاهی محو می شوند. همه ما می دانیم که هر یک از این مفاهیم به چه معناست. فعل و انفعالات الکترواستاتیکی به دلیل وجود موجودات شیمیایی یونیزه شده و خواص الکترونگاتیو و الکترو مثبت اتم ها است. از سوی دیگر، برهمکنشهای مداری بین اوربیتالهای مولکولی مرزی هستند که به شرکای واکنش تعلق دارند و نیازی به پلاریزه شدن ندارند (به عنوان مثال واکنش دیلز-آلدر بین بوتادین و اتیلن). اوایل امروز، مجبور شدم چند مقاله کلاسیک پروفسور تانر دانمارکی را دوباره مرور کنم. این اثر تلاشهای آزمایشگاه او برای سنتز کامل بالانول را توصیف میکند، که یک محصول طبیعی تمیز است که دارای فعالیت (با استانداردهای امروزی شگفتانگیز نیست) در برابر پروتئین کیناز C است. در حین خواندن این اثر، یک مثال بسیار خوب از الکترواستاتیک در مقابل آن را یادآور شدم. کنترل مداری در مورد تانر، این الکترواستاتیک است که حاکم است. در زیر دو مورد نشان داده شده است – یک دهانه آزیریدین و اپوکسید. هر نمونه منجر به باز شدن حلقه با انتخاب منطقه بسیار بالا می شود. توجه داشته باشید که با وجود شباهت آشکار بین محیط C3 و C4، موقعیت C4 ترجیحاً در هر دو مورد ضربه می خورد. ممکن است برخی اثرات فضایی وجود داشته باشد که بر این گزینش پذیری حاکم باشد، اما نویسندگان یافته های خود را به کنترل الکترواستاتیک نسبت می دهند. بر اساس محاسبات تانر، مولفه LUMO بسیار کمی در هر یک از متین ها در حلقه های سه عضوی وجود دارد. با این حال، تفاوت قابل توجهی بین بارهای جزئی وجود دارد و آنها با انتخاب منطقه مرتبط هستند. اگر کنترل مداری بود – چگونه می توان تصور کرد که فلوراید و آزید همان منطقه ایزومر اصلی را می دهند (آنها همچنین سیانید و کوپرات را انجام دادند – همه C4 می شوند!)؟ به نظر من، این نمونه خوبی از کنترل الکترواستاتیک است. هرچند، اضافه میکنم که رویکردهای محاسباتی معاصر ممکن است شفافسازی بیشتری از این پدیده ارائه دهند.